مختصری از شرح حال رهی معیری و معرفی آثار او
شادروان محمد حسن معیری در سال ۱۲۸۸ هجری شمسی در تهران و در خاندانی بزرگ و اهل ادب و هنر متولد شد. نیای او دوستعلی خان معیرالممالک در دوره ناصرالدین شاه وزارت خزانه را برعهده داشت. و نیاکان وی از روزگار سلطنت نادرشاه تا اواخر دوران قاجار همواره مصدر خدمات مهم و از رجال بزرگ عصر خویش بودهاند. از آنجا که پدرش محمدحسن خان معیری چندی پیش از تولد رهی از دنیا رفته بود، نام کوچک او را بر وی نهادند و بدین گونه شاعر شوریده و شیدای ما در دامان مادر پرمهر و هنرپروری پرورش یافت که نقش پدر را نیز برای وی ایفا میکرد.
رهی که از همان اوان کودکی سرشار از ذوق و استعداد هنری بود پس از آشنایی ابتداییاش با شعر و هنر در کنار مادر به مدرسه رفت و ضمن تحصیلات ابتدایی و دبیرستان به آموختن نقاشی و موسیقی نیز همت گماشت. در همین دوره بود که ذوق شاعری را در خود کشف کرد. وی در کتابخانهای که پدرش برای او به یادگار گذاشته بود به گشت و گذار پرداخت و خود راا از چشمه فیاض ادبیات کلاسیک ایران سیراب نمود. او با مطالعه غزلهای سعدی و حافظ و مولوی و عراقی، موسیقی شعر و تصاویر رنگین و مجازی این پاسداران ادب پارسی را که هر کدام با شیوهای بدیع به غنای ادب پارسی افزودهاند به چشم دل میدید و با گوش جان میشنید و بدین گونه شیوه بیان ویژه خود را یافت.
رهی در عنفوان جوانی به سرودن شعر آغاز کرد ولی طبع دشوارپسند او به انتظار آن رضایت نمیداد. تا اینکه در سال ۱۳۰۶ یعنی در سن ۱۶ و ۱۷ سالگی به تشویق دوستان، نخستین شعر خود را که یک رباعی لطیف و بدیع بود در یکی از جریان ادبی آن زمان به چاپ سپرد:
کاش امشبم آن شمع طرب میآمد
وین روز مفارقت به شب میآمد
آن لب که چو جان ماست دور از لب ماست
ای کاش که جان ما به لب میآمد
با چاپ این شعر نام رهی شهرۀ انجمنها و محافل ادبی گشت و از آن پس شاعری به نام رهی معیری پا به عرصه پهناور شعر پارسی نهاد که تا آخر عمر به قول علی دشتی نویسنده و شعرشناس نامدار یکی از چهار شاعر غزلسرای برجستۀ ایران به شمار میرفت.
رهی معیری در عرصۀ ترانهسرایی نیز از شیدا و عارف و بهار دست کمی نداشت. او به تصنیفها و ترانهها روح و جان تازه بخشید و با آهننگسازان بزرگ و نامداری چون رضا و مرتضی محجوبی و ابوالحسن صبا و روح اله خالقی در امر موسیقی همکاری میکرد و در معیت زنده یاد داود پیرنیا سالها در برنامه موسیقی گلها حضور داشت. شعرها و ترانههای رهی معیری که با صدای خوانندگان برجستهای جون بدیعزاده، غلامحسین بنان و نیز محمدرضا شجریان به گوش جانها میرسید.
ویژگی شعر رهی افزون بر پختگی بیان و نمایش تصاویر دلپذیر و خیالانگیز، استفاده از تعابیر تازه و بدیع است که ان را از روشنی و لطافت سرشار کرده است.
رهی در سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰، در نوشتن اشعار طنز و فکاهیات نیز دستی قوی داشت. اشعار طنرآمیز سیاسی و اجتماعی او که با نامهای مستعار شاه پریون و زاغچه و نامهای مستعار دیگر در روزنامههای توفیق و باباشمل و سایر جراید به مناسبتهای گوناگونچاپ میشد مورد توجه مردم و طنزپردازان قرار میگرفت.
رهی معیری در سال ۱۳۴۶ برای عمل جراحی به انگلستان سفر کرد و پس از تحمل دردی جانکاه ناشی از بیماری سرطان معده سحرگاه روز جمعه ۲۷ آبانماه سال ۱۳۴۷ بی یار و همسر بدرود حیات گفت. پیکر او را در گلستان ظهیرالدوله تجریش به خاک سپردهاند.
شعر از رهی معیری
ساز سخن
آبِ بقا کجا و لبِ نوش او کجا؟
آتش کجا و گرمیِ آغوش او کجا؟
سیمین و تابناک بود روی مه، ولی
سیمینه مه کجا و بُناگوش او کجا؟
دارد لبی که مستی جاوید میدهد
مینایِ می کجا و لبِ نوشِ او کجا؟
خفتم به یادِ یار در آغوشِ گُل ولی
آغوش گل کجا و بر و دوش او کجا؟
بیسوز عشق سازِ سخن چون کند رهی؟
بانگِ طرب کجا، لبِ خاموشِ او کجا؟