«بی چتر زیر باران»
(یادنوشتههای جنگی از نبردهای بهار تا زمستان ۱۳۶۱)
کتاب بیچتر زیر باران به خاطرات نویسنده از اردیبهشت سال ۱۳۶۱ تا زمستان همان سال میپردازد و حاصل خاطرات خودنوشت نویسنده از دورۀ حضورش در دوران دفاع مقدس و بهویژه سال ۱۳۶۱ و عملیات والفجر مقدماتی است. نویسنده در اثر خود تلاش کرده تا با رعایت استناد خاطرات و بهدور از تخیل و تصویرپردازیهای غیر واقع، خاطرات و مشاهدات خود از عملیات والفجر مقدماتی و همرزمان به ویژه فرماندهاش، شهید ثابتنیا را به رشتۀ تحریر درآورد.
نویسنده از انگیزۀ خود برای نگارش بیچتر زیر باران در مقدمۀ کتاب آورده است: «در مراسم رونمایی از چاپ سوم کتاب گردان عاشقان، که شرح حماسۀ دلاورمردان آزادسازی خرمشهر است، جناب استاد مرتضی سرهنگی، از پژوهشگران و نویسندگان فرهیخته و پرافتخار خاطرات هشت سال دفاع مقدس، خیلی ساده و بی تکلف گفتند: «رزمندهای که در جنگ حضور داشته، ا گر خاطرات نبرد خود و دوستانش را بازگو نکند، مانند سربازی است که اسلحهاش را در جنگ زمین گذاشته و صحنۀ جنگ را ترک کرده است.» همیشه به این فکر بودم که توفیقی حاصل شود تا مشاهدات عینی خود درصحنههای نبرد با دژخیمان بعثی را به رشتۀ تحریر درآورم. خانوادۀ معظم شهدا که فرزندانشان در عملیات بیتالمقدس و جنگ با دشمن بعثی به فیض شهادت نائل شده بودند همگی در بیمارستان قسمم دادند که خاطرات رزم و شهادت فرزندانشان را بنویسم.»
کتاب «بیچتر زیر باران» پس از کتاب «گردان عاشقان»، دومین اثر مکتوب این نویسنده انقلابی و رزمندۀ جبهههای جنگ در «انتشارات ۲۷ بعثت» است که روانۀ بازار شده است.
در بخشی از متن میخوانیم:
ناگهان چشمم به جنازههای مُثله شدۀ بسیجیان افتاد که بر اثر تیراندازی عراقیها مانند ورقهای قرآن تکهتکه شده بودند. دست وپای تعدادی از آن عزیزان قطع شده بود. بعضی پهلویشان دریده شده بود. سر جدا، دست جدا؛ پیکرهایی که وصفشان برایم بسیار دشوار و ناممکن است. لحظات آخر عمر بعضی از آنان بود و ذکرگویان آمادۀ شهادت بودند. عزیزی که شکمش پاره شده بود، خدا را شکر میکرد. مانده بودم که به او چه بگویم. صدایش کردم؛ اما او همچنان آرام نجوا می کرد. به زحمت جلوتر رفتم. خدایا! چه ایمانی به آنها دادی! دل از هم هچیز بریده بودند. فضایی مملو از آتش و خون، گویی فضایی است» آرامش همراه با رعب برای شنیدن پاسخِ «لَبَّیكَ ». آری! «لبیک اللهم لبیک»
شهید سیدمرتضی آوینی عزیز چه زیبا گفت: «آری، اینان را که میبینی و مدهوش هستند گویی شراب عشقِ او را نوشیدهاند. آری، شرابی که فقط در صحرای کربلا میتوان یافت.»
این کتاب را به علاقهمندان در حوزۀ ادبیات پایداری و دفاع مقدس پیشنهاد میکنم.