در این پست به معرفی کتاب قصه کربلا که برشهایی از زندگی امام حسین علیهالسلام از آغاز تا پرواز است، میپردازیم.
نام کتاب: قصه کربلا
مولف: مهدی قزلی
ناشر: شهید کاظمی
تعداد صفحات: ۱۹۲
نوع جلد: رقعی
برشهایی از زندگی امام حسین علیهالسلام از آغاز تا پرواز
هر کس میخواهد حسین را بشناسد، واقعه کربلا را بخواند؛ کربلایی که نه در یک روز اتفاق افتاد بلکه قدمقدم و به آرامی رخ داد.
نویسنده در مقدمه کتاب آورده: «آنچه در عاشورای سال شصتویک در کربلا اتفاق افتاد ریشهاش در جاهلیت اعراب حجاز بود و بعثت پیامبر آخرین از بین آنها و عدم توان مردم در انکار پیامبر و اسلام، اخلاص علی و خلافت علی، خواست خدا و تمکین حسین ولی خدا… .»
واقعهای که پیامبر، خبر شهادت نوهاش حسین را از همان بدوتولد اعلام کرده بود.
اسماء، خدمتکار خانه زهرا وعلی، نوزاد تازه به دنیا آمده را آورد پیش پیامبر. پیامبر بچه را که دید گریه کرد و گفت: خدایا قاتل او را لعنت کن. هفت روزه بود حسین که یکبار دیگر اسما آوردش پیش پیامبر. پیامبر باز هم گریه کرد و گفت: برایم سخت است. اسما پرسید: هم امروز هم روز اول گریه کردید. پدر و مادرم فداتان، چرا؟
پیامبر گفت: گریه میکنم برای پسرم چون عدهای ظالم از بنیامیه میکشندش. صفحه: ۱۰
قصه کربلا، روایتی ساده و جامع از لحظههای زیستن و عروج امامی است که مأوی حرم بود. برشهایی مشروح با توصیفات و تصویرپردازی اندک که نویسنده
به خوبی توانسته است به رشته تحریر درآورد. این کتاب شامل هشت فصل؛ فصل آغاز، فصل فتنه، فصل کوفه، فصل راه، فصل مقصد، فصل واقعه، فصل اسارت و فصل انجام است. درفصل واقعه، روایتها مقتلگونه است.
خردهروایت و یا روایت از دید نویسنده در گوشههای کتاب، قابل تأمل و بجا استفاده شده است.
بهعنوان نمونه: پسران علی یکییکی تقاص صلابت و حقطلبی پدرشان را در دوران گذشته دادند، با خونشان.
چون عرب از خونهایی که علی در زمان جاهلیت پدرهاشان ریخته بود کینه به دل داشتند. صفحه ۱۳۰
گزیده متن:
سالها بود مانده بود در آن جزیره، بیبال و پر، سرگردا و زمینگیر. فطرس داشت تاوان کوتاهیای که کرده بود را پس میداد.
هفتصد سالی بود که تنها مشغول عبادت بود.
یک روز جبرییل را دید. پرسید: کجا میروی؟
جبرییل گفت: خدا به محمد پسری داده، میروم تبریک بگویم.
فطرس گفت: من را هم ببر، شاید محمد دعایم کند، پروبالم سوخته!
جبرییل فطرس را برد پیش پیامبر. بعد از تبریک، فطرس به پیامبر گفت: چه بر سرش آمده.
پیامبر گفت: پر و بال و بدنت را بمال به این نوزاد و برگرد سرجایی که از اول در آن مامور بودی.
فطرس خودش را مالید به حسین و پر پرواز پیدا کرد.
موقع رفتن به پیامبر گفت: من به خاطر حقی که این بچه بر گردنم پیدا کرد، هر کس، هر جا، به حسین سلام بدهد، سلامش را ابلاغ میکنم.
قصه کربلا، صفحه ۱۰
از جمله آثار این نویسنده میتوان به پنجرههای تشنه، همپای مسافر اردیبهشت، آفتاب آخرین(چهارده خورشید یک آفتاب)، جای پای جلال و… اشاره کرد.