پشت این کوه بلند
لب دریای کبود
دختری بود که من
سخت میخواستمش
و تو گویی که گالی
آفریده شده بود
که منش دوست بدارم پرشور
و مرا دوست بدارد شیرین …و شما میدانید
آه ای اخترکان خاموش!
که چه خوش دل بودیم
من و او مست شکر خواب امید
و چه خوشبختی پاک
در نگاه من و او میخندیدوینک ای دخترکان غمّاز
گر نه لالید و نه گنگ،
بگشایید زبان!
و بگویید که از یک بهتان
چون شد این چشمه غبار آلوده؟
و میان من و او
اینک این دشت بزرگ
اینک این راه دراز
اینک این کوه بلند …شاعر هوشنگ ابتهاج
برچسبادبیات شعر فارسی هوشنگ ابتهاج
همچنین ببینید
شعر عاشقانه کوتاه
یک عمر تو رفتی و من از راه رسیدم خورشید سفر کرد و …