خانه / بیوگرافی / شاعر / شعر هوشنگ ابتهاج

شعر هوشنگ ابتهاج

دگر نگاه مگردان در آسمان کبود
کبوتران تو پر خسته آمدند فرود

به هر چه می نگرم با دریغ و بدرود است
شد آن زمان که جهان جمله مژده بود و درود

دریغ عهد شکر خواب و روزگار شباب
چنان گذشت که انگار هر چه بود نبود

چه نقش ها که به خون جگر زدیم و دریغ
کز آن پرند نگارین نه تار ماند و نه پود

سخن به سینه ی تنگم نمی زند چنگی
که گور گریه ی خاموش شد سرای سرود

چه رفت بر سر آن شهسوار دشت شفق
که خون همی چکد از سم این سمند کبود

بود که خرمن خاکسترش به باد رود
چو تنگ شد نفس آتش از تباهی دود

مباد “سایه” که جانت بماند از رفتار
که در روندگی دایم است هستی رود

تو را که گوش دل است و زبان جان خوش باش
که نازکان جهان راست با تو گفت و شنود…

«هوشنگ ابتهاج»

اشتراک گذاری:

همچنین ببینید

شعر از امیرعلی سلیمانی

در یان بخش شما با یکی از شعرهای امیرعلی سلیمانی آشنا می‌شوید. برای نمایش بیستر کلیک کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *