داستان سریال سرگذشت ندیمه به انگلیسی The Handmaid’s Tale اقتباسی از رمان معروف مارگارت آتوود بوده که در سال ۱۹۸۵ منتشر شده است.
داستان سریال سرگذشت ندیمه در ایالات متحده آمریکا روایت می شود که در حقیقت با یک کودتا، دولت دموکرات ساقط شده و به جایش حکومتی توتالیتر با نام «جمهوری گیلیاد» به وجود آمده است و توسط مسیحیان بنیادگرا اداره میشود.
اخطار: در ادامه مقاله، داستان سریال سرگذشت ندیمه اسپویل شده است پس اگر با این شرایط مشکلی نداشته اید با سایت باشعوری همراه باشید
- داستان سریال سرگذشت ندیمه به چه صورت است؟
- نگاهی به درونمایه های سریال سرگذشت ندیمه
- نگاهی به فصل سوم سریال سرگذشت ندیمه
داستان سریال سرگذشت ندیمه به چه صورت است؟
داستان سریال سرگذشت ندیمه ، در آینده و شهر کمبریج ایالت ماساچوست آمریکا میگذرد. شخصیت اصلی آن، آففرد نام دارد که بهعنوان «ندیمه» به خانه یکی از مقامات عالیرتبه فرستاده میشود. طبق قانون جدید گیلیاد، زنان جزو «دارایی»های مردان بهحساب میآیند؛ آنها «حق رای» ندارند و نمیتوانند برای خود اندوختهای مالی داشته باشند. خواندن و نوشتن هم برای زنان ممنوع است.
از وقوع کودتا، زمان زیادی نگذشته است؛ بدین ترتیب تمام زنانی که در «داستان ندیمه» میبینیم، در آمریکایی که همه میشناسیم بزرگ شدهاند: بسیاری از آنها تحصیلکرده، مستقل، دارای مرتبه اجتماعی و مرفه بودهاند. گیلیاد، زنان قرن بیستویکم را وادار میکند که بقیه زندگیشان را بهعنوان «پیشخدمت» یا «ماشین جوجهکشی» بگذرانند.
دگرگونی ساختار سیاسی- اجتماعی از کجا شروع میشود؟
پایین آمدن نرخ رشد جمعیت به دلیل آلودگی و تشعشعات اتمی، یکی از مهمترین عواملی است که تغییر ساختار اجتماعی را رقم میزند. در ابتدا، بهتر است به شرایط ایالاتمتحده آمریکا کمی پیش از کودتای مسیحیان افراطی بپردازیم.
درباره دورانی صحبت میکنیم که «بارداری» به پدیدهای نادر تبدیل شده است؛ حتی در صورت به وقوع پیوستن آن، «سقط جنین» یا «تولد کودکان دچار اختلال» ریسک بسیار بالایی دارد. اولین کلید درک گیلیاد، در نظر گرفتن نیاز دولتمردان به رشد جمعیت است؛ به همین دلیل، حکومت با زنانی که سابقه به دنیا آوردن کودکانی سالم را دارند، مانند «کالاهایی گرانبها» و «سرمایههای ملی» رفتار میکند.
نگاه رسمی حاکم بر گیلیاد درباره «سرمایه های ملی»
حکومت گیلیاد در داستان سریال سرگذشت ندیمه ، برای زنان جایگاهی مستقل از مردان قائل نیست اما آنها را در گروههای مختلفی دستهبندی میکند. این گروهبندی باعث برخورداری یا محرومیت از بعضی مزایا میشود و اساس آن را عواملی مانند موقعیت اجتماعی، وضعیت تاهل، سن، مهارتها و توانایی باروری تشکیل میدهند.
حکومت گیلیاد، فلسفه وجودی زنان را وابسته به خدماتی میداند که میتوانند به مردان ارائه کنند؛ بنابراین هر زن، مجموعهای از وظایف تعریف شده را بر عهده دارد و متناسب با «نقشش»، لباسی خاص و متمایز بر تن میکند.
زنان گیلیاد به ۴ گروه تقسیم میشوند:
همسران: این بالاترین ردهای است که یک زن در گیلیاد امید بهدست آوردنش را دارد. حضور در نقش همسر، به زنان اجازه میدهد که از جایگاهی اجتماعی و نسبتا انسانی برخوردار باشند. همسران موظفاند که با پوشیدن لباسهای آبیرنگ خود را از سایرین متمایز کنند؛ آبی، رنگی است که به «مریم مقدس» مرتبط دانسته میشود.
مارتا ها: آنها پیشخدمتهای خانگی هستند که با لباس سبز/خاکستری شناخته میشوند. نام مارتا از داستانی در کتاب عهد جدید گرفته شده است.
عمه ها: آنها از دو گروه قبلی مسنتر هستند و ازدواج نکردهاند. عمهها نیروهای اجرایی گیلیاد برای آموزش زنان جوانتر هستند؛ وظیفه آنها، آموزش دوباره، کنترل و آماده کردن ندیمهها برای ورود به منزل فرماندهان و اطاعت از قوانین گیلیاد است. عمهها در حین انجام ماموریتشان، استفاده از خشونت را مجاز میدانند؛ این رویکرد آنها در برابر ندیمهها، گاهی جنبه سادیستیک به خود میگیرد اما همچنان با ایمان و اعتقاد انجامش میدهند.
عمه ها، هنگام زایمان و اتفاق افتادن «معجزه تولد» در کنار ندیمهها هستند و به کمکشان میشتابند. آنها با لباسهای قهوهایرنگ شناخته میشوند.
ندیمه ها: آنها نه در دسته «زنان خیابانی» قرار میگیرند و نه «همسران»؛ اما نقشی که در جامعه گیلیاد دارند، باعث میشود که بدترین حالت از هر دو موقعیت را تجربه کنند. ندیمهها در اصل زنانی هستند که با توجه به تعریف دولت جدید گیلیاد، به «نقض قوانین» متهم اما به دلیل بارور بودنشان از مجازات معاف شدهاند؛ درواقع، این زنان فرصت یافتهاند تا با به دنیا آوردن فرزند برای دولتمردانی که همسرانشان توانایی باروری ندارند، از «کیفر» جرمهایشان رهایی یابند.
نکته جالب این است که معیاری که برای تشخیص «گناهکار» بودن یا نبودن زنان و نوع «مجازات» آنها استفاده میشود قوانینی است که برای اداره گیلیاد توسط عدهای تندروی مذهبی نوشتهشدهاند؛ کسانی که در عین سختگیری درباره جزییات «ازدواج» و «گرایشهای جنسی»، چنین سیستمی را برای «بهرهکشی» از زنان ابداع میکنند. دولتمردان گیلیاد از «داستانهای انجیل»، تفسیرهایی انجام دادهاند که در راستای اهدافشان «کارآمد» باشد.
ندیمهها را همیشه در لباسهای سرخ میبینیم. آنها در خانه موهایشان را با کلاههایی سفید میپوشانند اما برای حضور در خیابان از نوع دیگری کلاه استفاده میکنند که علاوه بر پوشاندن مو، قسمتهایی از صورت را هم تحت پوشش قرار میدهد و «میدان دید» آنها به محیط اطراف را هم محدود میکند؛ چیزی شبیه چشمبندهایی که برای اسبها استفاده میشود تا فقط به مسیر مستقیم جلوی پایشان نگاه کنند.
ندیمهها، حتی «نام» هم ندارند؛ با ورود به خانه هرکدام از فرماندهان، جزو داراییهای صاحبخانه محسوب میشوند و نامشان به ترکیبی تغییر میکند که تاییدکننده این موضوع باشد. برای مثال، وقتی جون آزبورن بهعنوان «ندیمه» وارد خانه فرمانده فِرِد واتِرفِرد میشود به «آففِرِد» (Of Fred) تغییر نام میدهد: او «مالِ فِرِد» است.
ندیمههایی که موفق میشوند فرزند سالمی به دنیا بیاورند، برای تکرار این «ماموریت مقدس» به خانه فرمانده بعدی فرستاده میشوند. چنین شرایطی انسانی نیست اما بدتر از آنهم وجود دارد: زنانی که توانایی باروریشان را از دست میدهند یا از اطاعت سر بازمیزنند، بهعنوان نیروی کار اجباری به اردوگاههایی به نام «کُلونی» فرستاده میشوند. کلونیها آخر خط هستند؛ جایی که زنان در میان زبالههای سمی و اتمی کار میکنند تا براثر فشار کار و بیماری بمیرند و از این اسارت رها شوند.
شخصیت اصلی سریال سرگذشت ندیمه
اصلی ترین کاراکتر داستان سریال سرگذشت ندیمه، آففرد است که در طول تماشای سریال به روایتش از افکار، خاطرات و رنجهای زندگی در گیلیاد گوش میدهیم. آففرد با چنگ و دندان برای حفظ هویتش بهعنوان یک «شخص حقیقی» میکوشد؛ این هدف آنقدر «درونی» و «روانی» است که باید به لایههای ذهن او برویم و صدای افکارش را بشنویم.
تلاش او بیش از آنکه نمود بیرونی داشته باشد، درونش را درگیر میکند؛ البته این به آن معنا نیست که در جریان داستان، شاهد اتفاقات و اکشنهای کمی هستیم: آفگلن به آففرد درباره گروه مقاومتی «مِیدِی» میگوید؛ کوماندر واترفرد، آففرد را مخفیانه به گردش میبرد و بهطورکلی با او برخلاف قوانین گیلیاد رفتار میکند؛ در دنیای پیرامون آففرد، هرروز اتفاقات جدیدی میافتد اما تمام نیروی او، صرف تقلا برای حفظ هویتش در میان هجوم حوادث میشود: برای آففرد، بازگو کردن تجربیات روزانهاش نوعی «پیروزی» است و همه لحظاتی که در آنها از ترس فلج میشود، «شکست»هایش هستند.
مجموع این پیروزیها و شکستها، «شخصیت اصلی» داستان ندیمه را میسازد و درنهایت، بزنگاههایی وجود دارند که در آنها، آففرد برای دوام آوردن باید «هویتش» را به یاد آورد: داستان زندگیاش، فردیتش و خاطراتی که عزیزشان میدارد.
نگاهی به درونمایه های سریال سرگذشت ندیمه
- بدن زن بهمثابه ابزاری سیاسی
یکی از بنیادیترین و درعینحال سیاسیترین دلایل شکلگیری گیلیاد، واکنش به کاهش چشمگیر «نرخ تولد» بود؛ شالوده حکومت، با تمام تلاشی که برای پوشاندن آن در هاله مقدس مذهب و سلسلهمراتب پیچیده سیاسی انجام میشود، جز تلاشی سازمانیافته برای کنترل فرایند تولیدمثل و درنتیجه جمعیت نیست.
حکومت گیلیاد تنها راه رسیدن به این هدف سیاسیاش را کنترل زنان و بدنشان میداند و در این راه، حداکثر فشار را برای واداشتن آنها به «فرمانبرداری» وارد میکند؛ زنان حق رای ندارند و نمیتوانند برای خودشان شغل یا دارایی داشته باشند. هر چیزی که به آنها ذرهای استقلال بدهد و از زیر سایه دولت یا همسرانشان خارج کند، ممنوع است؛ حتی توانایی خواندن و نوشتن!
پیش از به وجود آمدن گیلیاد، «فعالین حقوق زنان» جمعیتی قابلتوجه داشتند اما پس از تغییر در ساختار قدرت کشور، وجود این نگرش رسمی باعث شد که زنان از «شان انسانی» برخوردار نباشند؛ آنها در «قدرت باروری»شان خلاصه میشوند. در یکی از صحنههای کلیدی کتاب، آففرد در وان دراز کشیده است و به دوران قبل از گیلیاد فکر میکند؛ زمانی که بدن او، بخشی از هویت و خواستههایش بود.
او در گیلیاد، «شخص» نیست، صرفا «تن» است؛ تنی که فقط با «بارورشدن»، مفید تلقی میشود. تفکری که گیلیاد را ساخته است قصد دارد که با محروم کردن زنان از «فردیت» و «هویت مستقل»شان، از آنها حاملانی مطیع برای به وجود آوردن نسل بعد بسازد.
- زبان به مثابه ابزار اعمال قدرت
گیلیاد، دایره واژگان جدیدی را وارد گفتمان رسمی و غیررسمیاش میکند؛ «زبان» جدید، واقعیتها را بهگونهای در لفافه میپیچد که در خدمت برآوردن نیازهای نخبگان و سردمداران «ساختار جدید قدرت» قرار بگیرند. پس از ممنوعیت حضور زنان در مشاغل سابقشان، حکومت گیلیاد مجموعهای از «عناوین و القاب اجتماعی» ایجاد کرد؛ در همین راستا، مردان با درجهشان در ارتش خطاب میشوند و زنان صرفا با تکیهبر نقش جنسیتیشان بهعنوان «همسر»، «مارتا» یا «ندیمه».
محروم کردن زنان از داشتن یک «عنوان رسمی منحصربهفرد» را میتوان تلاشی در راستای جدا کردن آنها از «هویت مستقلشان» دانست. بهعنوان مثالی درباره بهرهکشی گیلیاد از زبان در راستای اهدافش، به این دو موردتوجه کنید: استفاده از عنوان «Unwomen» همزمان برای فمنیستها و زنانی که توانایی باروری ندارند و بهکار بردن واژه « Unbabies» برای نوزادان ناقص.
این زبان رسمی، حتی زمانی که سعی میکند محترمانه به نظر برسد، ماهیت «ناعادلانه»اش را به رخ میکشد؛ برای مثال، در گیلیاد، سیاهپوستان و یهودیها با عنوانی خوانده میشوند که در انجیل برایشان بهکار رفته است.
دامنه نفوذ گیلیاد بر زبان، تا جایی پیش میرود که حتی برای احوالپرسیهای معمولی افراد در هنگام مواجهه با یکدیگر هم «الگوهای زبانی تعریفشده»ای وجود دارد که استفاده نکردن از آنها، بهمنزله «نافرمانی» تلقی میشود. تجلی این موضوع، بیش از هر زمانی، در هنگام برگزاری مراسم رسمی دیده میشود؛ به کاربردن نوع خاصی از گویش، به هر رویداد رسمی در گیلیاد (فارغ از میزان اهمیتش)، شمایلی آیینی میبخشد.
رمانهای «دیستوپیایی»، نقطه مقابل رمانهای «اتوپیایی» هستند؛ جایی که «ویرانشهر» یا «پاد آرمانشهر» در برابر «آرمانشهر» مطرح میشود. در تمام رمانهای پادآرمانشهری، ضمن هشدار درباره خطرات و آسیبهای جوامع تحتسلطه حکومتهای توتالیتر، رابطه بین ایجاد یک «زبان رسمی» و «سرکوب» بررسی میشود؛ برای مثال کتاب «۱۹۸۴» جورج اورول، مشهورترین نمونهای است که میتوان در این زمینه مطرح کرد. در سریال سرگذشت ندیمه ، شاهد اجرای این «سنت» در اداره حکومتی تمامیتخواه هستیم: گیلیاد از طریق کنترل زبان و عناوین رسمی، کنترلش بر شهروندان را حفظ میکند.
- پاداشهای اندک، خشنودیهای فراوان
مارگارت آتوود بر این عقیده است که در جوامعی با حکومتهای توتالیتر، مردم تا زمانی که به امکان دریافت مقداری «قدرت» یا «آزادی» (حتی اگر بسیار بسیار ناچیز باشد) امیدوارند، «ظلم» را با بردباری تحمل میکنند. آففرد حرفهای مادرش را به یاد میآورد، زمانی که میگفت: «واقعا شگفتانگیز است؛ اینکه مردم با امید به دریافت پاداش (هرچند ناچیز) چه چیزهایی را میتوانند تحمل کنند.»
«رضایت» آففرد پس از شروع رابطهاش با نیک، این دیدگاه را تایید میکند: موقعیت او، در مقایسه با آزادیهای زندگی قبلیاش، بسیار محدودتر شده است؛ اما رابطهاش با نیک، به او اجازه میدهد که بخش بسیار کوچکی از گذشتهاش را دوباره زندگی کند. رابطه صمیمانه و کشش فیزیکی آففرد و نیک به یکدیگر، همچون پاداشی است که تحمل محدودیتها را کمی آسانتر میکند.
زنان، بهطورکلی، از ماهیت وجودی گیلیاد حمایت میکنند؛ وقتی در چنین وضع اسفناکی، به خدمت (حتی بهعنوان اعضای درجه چندم حکومت گیلیاد) مشغول میشوند و درعینحال به بعضی پاداشهای حداقلی راضی هستند، درواقع از کلیت این شرایط دفاع میکنند. در همین راستا، زنی مانند سرینا جوی که هیچ قدرتی در دنیای مردانه پیرامونش ندارد، «قدرتنمایی» را در خانهاش تمرین میکند و به نظر میرسد که از «زجر دادن» آففرد لذت میبرد؛ سرینا با اشتیاق فراوان، قدرتش را بهکار میگیرد و با نوعی «حرص» از مرزهای آن دفاع میکند.
به روشی مشابه، زنانی که با لقب «عمه» خطاب میشوند (بهخصوص عمه لیدیا)، مانند «نمایندگان» حکومت گیلیاد عمل میکنند؛ آنها ایدئولوژی حاکم را به زنان دیگر تلقین میکنند، از «شورشیان احتمالی» چشم برنمیدارند و برای حکومت گیلیاد همان نقشی را ایفا میکنند که پلیسهای یهودی تحت حاکمیت نازیها میکردند.
پیامی که آتوود به مخاطب میرساند، بسیار غمانگیز است: او همزمان با محکوم کردن آففرد، سرینا، مویرا و عمهها به دلیل «جلب شدن رضایتشان» با پاداشهای کوچک، تصدیق میکند که این زنان حتی اگر قدرتشان را جمع کنند و با یکدیگر متحد شوند هم نمیتوانند تغییری اساسی را رقم بزنند. در گیلیاد، «شورش» و «مقاومت» برای تغییر شرایط اتفاق نمیافتد؛ حتی زمینه فرار آففرد هم بیشتر بابت «خوششانس» بودنش فراهم میشود، نه شجاعت و مقاومتش.
- شراکت در جرم
سریال سرگذشت ندیمه ، به خوبی نشان میدهد که رژیمهای توتالیتر، مردم معمولی را با استفاده از چه روشهایی در فعالیتهای مخوف و سرکوبگرانهشان شریک میکنند. علیرغم اینکه تمام زنان رمان، بهنوعی قربانی سیستم هستند، بسیاری از آنها شراکت در فعالیتهای حکومت را به اعتراض و شورش علیه آن ترجیح میدهند.
سرینا جوی، زن تیرهبختی است و حداقلهایی از آزادی را دارد اما از بهکار گرفتن قدرتش برای آزار آففرد «لذت» میبرد. بدتر از سرینا، عمهها هستند که نه فقط ماموران اجرای سیاستهای دولتاند بلکه در تمام اعمال غیرانسانی و مجرمانه حکومت شریکاند: آنها به دلیل اعمال شکنجه، آزار روانی و شستشوی مغزی زنان، سرآمد جنایتکاران گیلیاد هستند.
جایگاه آففرد در این میانه، مبهم است: او از حکومت گیلیاد متنفر است و همزمان میترسد؛ آنچه بهعنوان ارزش در گیلیاد مطرح میشود، برایش مقبول و محترم نیست اما ایستادگی بر سر باورها و اعتقاداتش هم مستلزم شورش علیه گیلیاد است. آففرد بدون هیچ شکایتی، به قاعده بازی تن میدهد؛ آففرد به ما یادآوری میکند که «انفعال» جایی به پایان میرسد و «شراکت در جرم» اجتنابناپذیر خواهد بود.
- احساس سنگینی نگاهها یا «چشم»ها
داستان سریال سرگذشت ندیمه یک ایده فمنیستی را هم به تصویر میکشد: وقتی جامعهای تحت سلطه مردان درمیآید، نوع نگاه آنها به زنان، با نوعی کنترل یا حتی خشونت همراه خواهد شد. کلاه سفید مخصوصی که ندیمهها هنگام خروج از منزل بر سر میگذارند، میدان دیدشان را بهشدت محدود میکند؛ همزمان با این موضوع، آنها بهصورت مداوم دچار این احساس هستند که تحت نظر و در معرض تهدید «چشم»هایی قرار دارند؛ فراموش نکنید که افراد پلیس مخفی گیلیاد هم با نام «چشم» شناخته میشوند.
- تولید مثل یا تکثیر
داستان ندیمه بر اثبات این نکته اصرار میورزد که کنترل مسائل مربوط به باروری زنان و تولیدمثل توسط دولتها، چه ازلحاظ اخلاقی و چه ازلحاظ سیاسی، تصمیم غلطی است. رنج آففرد و دیگر ندیمهها، مستقیما از اشتیاق دولت برای کسب «حق مالکیت» و «کنترل» موضوع «باروری» حاصل میشود.
برای مثال، پزشکانی که در گیلیاد از تخصصشان در راستای سقط جنین استفاده کنند، بهصورت قانونی مجازات میشوند و این مجازات، اعدام است. داستان سریال سرگذشت ندیمه این ایده را مطرح میکند که «قدرت باروری» میتواند بهعنوان یک «ثروت و سرمایه ملی» تلقی شود، اما بهصورت همزمان، دولتمردان را برای کنترل و سرکوب وسوسه مینماید.
نگاهی به فصل سوم سریال سرگذشت ندیمه
۱- صحنههای عذابآور کمتر
بسیاری از طرفداران دوآتشه سریال سرگذشت ندیمه در میانه فصل دوم، به نمایش بیوقفه بیرحمی و صحنههای آزاردهنده اعتراض کردند؛ آزردگی بینندگان از تماشای صحنههایی نظیر اعدام دستهجمعی و غرق کردن دو عاشق بهعنوان مجازات، به حدی بود که عدهای اعلام کردند تماشای ادامه ماجرا از تحملشان خارج است.
بروس میلر، تهیهکننده سریال، درباره این موضوع میگوید: «ما بازخوردها را بررسی کردیم؛ درباره خشونت بعضی صحنهها، با تماشاگران موافقم. جون آزبورن سال سختی را گذراند و اگرچه درنهایت پیروز شد اما این موضوع چیزی از دشواری ماجراهایی که از سرش گذشت کم نمیکند.» شنیدهها حاکی از آن هستند که با تصمیم گروه سازنده، نمایش صحنههای خشونتبار و آزاردهنده در فصل سوم سریال سرگذشت ندیمه کاهش یافته است.
الیزابت ماس، بازیگر نقش جون یا آففرد، درباره فصل سوم میگوید: «بخش زیادی از این فصل، درباره «امید» است؛ همان چیزی که دنیای امروز، بیش از هر وقت دیگری به آن نیاز دارد. به تماشاگران نشان میدهیم که امید وجود دارد؛ راهی برای رهایی وجود دارد.»
۲- مقاومت در گیلیاد
فصل سوم سریال سرگذشت ندیمه ، شعار جالبی دارد: «متبرک باد مبارزه!»قهرمان ما، برای مبارزه با رژیم سرکوبگر گیلیاد آماده میشود. وارن لیتل فیلد، یکی از سازندگان سریال، درباره ماجراهای جدید آففرد میگوید: «مبارزه جون، تابهحال جنبهای کاملا شخصی داشته است: مبارزه برای زندهماندن، برای خودش، برای بچه درون شکمش و برای حنا؛ اما پس از بیرون فرستان نیکول (فرزند آففرد و نیک) از گیلیاد، جون به یک نیروی فعال برای مقاومت در برابر گیلیاد تبدیل میشود. متحدکردن نیروها و صفآرایی در برابر رژیم گیلیاد به چه چیزی نیاز دارد؟»
۳- روزهای تاریک در واشنگتن دی.سی
تبلیغ ساختهشده برای سریال سرگذشت ندیمه در سوپربول ۲۰۱۹، یکی از شگفتانگیزترین صحنههای سریال را نشان داد: بنای «یادبود واشنگتن» به یک صلیب تغییر شکل داده بود و هزاران ندیمه، در برابر آن صف کشیده بودند. حکومت گیلیاد در پایتخت ایالاتمتحده آمریکا، جایی که جون برای مدتی بههمراه فرمانده واترفرد و سرینا در آن به سر میبرد، بسیار سختگیرتر و افراطیتر عمل میکند.
۴- شور مذهبی بیشتر و یونیفرمهای جدیدتر
یونیفورم سرخ ندیمهها، بهعنوان نماد آنها پذیرفته شده است اما در پایتخت حکومت گیلیاد، لباس متحدالشکل سختگیرانهتری مورداستفاده قرار میگیرد: دهان ندیمههای ساکن پایتخت کاملا پوشانده شده است. این «دهانبند»ها هم نماد خشونت و سرکوب شدیدتر در واشنگتن دی.سی هستند و هم برای پوشاندن لبهای ندیمهها بهکار میرود؛ لبهایی که با سه حلقه فلزی به هم دوخته شدهاند.
۵- عمه لیدیا و خط قرمزهایش
مامور ترسناک رژیم ستمگر گیلیاد (که در دو فصل گذشته شاهد تلاشهایش برای تربیت و کنترل ندیمهها بودیم) به ماموریتش معتقد است اما ظاهرا در فصل سوم نشان میدهد که خط قرمزهایی هم دارد؛ آن داود، بازیگر نقش عمه لیدیا، درباره فصل سوم سریال سرگذشت ندیمه میگوید: «موضوع وحشتناکی که درباره واشنگتن وجود دارد، بهغیر از پوشش متفاوت ندیمهها، اطاعت و حتی رضایتی است که در رفتار همه موج میزند؛ مردم یا تسلیم شرایط موجود شدهاند و یا مانند آنچه در کره شمالی میبینیم، جرات نافرمانی ندارند. این حجم از افراطیگری حتی برای عمه لیدیا هم قابلقبول نیست.»
آیا باید منتظر شورش آففرد بمانیم؟
وقتی مقاومت بعضی زنان سریال سرگذشت ندیمه را با آففرد مقایسه میکنیم، به نظر میرسد که رویکرد او در مواجهه با حکومت گیلیاد، بسیار منفعلانه است؛ برای مثال، آففرد به آموزش دیدن در «Red Center» تن میدهد درحالیکه دوستش، مویرا، با حمله به یک عمه و فرار از این مرکز آموزشی، در برابر سیستم مقاومت میکند. همچنین، آفگلن (که بهعنوان همراه آففرد در خریدهای روزانه در فصل اول میشناسیمش) عضویت در گروه مخفی «مِیدِی» را برای مقاومت در برابر گیلیاد انتخاب میکند.
انفعال آففرد در برابر رژیم گیلیاد، با روحیه او در زندگی سابقش بیارتباط نیست؛ جون توسط مادری فمنیست، فعال و متعهد پرورش یافته است؛ او هرگز دنبالهرو مادر یا حتی دوستش مویرا نبوده است. جون، پیش از تغییر حکومت، خانوادهای معمولی تشکیل داده بود و هرگز به مقاومت در برابر کلیشههای جنسیتی و انتظارات نرمال موجود در ایالاتمتحده آمریکا فکر نمیکرد؛ همانطور که در برابر محدودیتهای افراطی گیلیاد مقاومت نمیکند.
از سوی دیگر، آففرد با تمام ترسهایش، در بعضی لحظات و بهاندازه قدرت محدودی که دارد، «مقاومت» نشان میدهد. او در تکگوییهایی طولانی، شرایط پیرامونش را شرح میدهد؛ بازنمایی دقیق او از آنچه میبیند را میتوان نوعی «مخالفت» تلقی کرد: او از زندگی درونیاش، افکار و احساساتش میگوید و با این کار، استقلالش را بهعنوان «فرد» حفظ میکند: او درخواست حکومت را برای آنکه به یک «شی خالی از تشخص» تبدیل شود، رد میکند. در همین راستا، وقتی در تاریکی شب به گذشتهاش فکر و خاطراتش را در ذهن بازسازی میکند، بهنوعی، در برابر خواست گیلیاد «مقاومت» کرده است: گیلیاد نمیتواند همانطور که نام جون را از او گرفت، خاطرات، گذشته و شخصیتش را از او بگیرد.
درنهایت، وقتی آففرد «اشتیاقش» به نیک را تا مرحله ورود به یک «رابطه پنهانی» پیش میبرد، درواقع علیه گیلیاد و محدودیتهایش شوریده است؛ این حرکت او، نوعی «شورش منفعلانه» است اما در برابر سیستمی که آففرد را صرفا بهعنوان «وسیلهای برای افزایش جمعیت» در نظر میگیرد، شروع یک «رابطه عاشقانه» حکم «شورش» را دارد.
تمرکز داستان سریال سرگذشت ندیمه بر جون به جای مویرا یا آفگلن، دیدگاه جالبی را تشریح میکند: «واکنشهای نامرئی» یا فعالیتهایی که الزاما نمود بیرونی ندارند، همیشه «منفعلانه» نیستند؛ در بعضی شرایط، هر «حرکت مقاومتی» کوچک میتواند «شورش» محسوب شود و در جای خود ارزشمند و سزاوار تقدیر باشد.
منبع: فیلیمو شات