شعر کامل از صائب تبریزی در مورد شکستن دل دل شکسته به قرب خدای راهبرست که شیشه چون شکند در دکان شیشه گرست صفای آب روان بیشتر ز استاده است چه نعمتی است که عمر عزیز در گذرست ز دست کوته خود ناامید چون باشم؟ که جای بهله کوتاه دست …
ادامه نوشته »شعرفارسی
شعر کامل همای رحمت از شهریار
شعر علی ای همای رحمت «استاد شهریار» این شعر سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار به مناجاتنامۀ معروف است: علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ما سوا فکندی همه سایه همارا دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم …
ادامه نوشته »شعر کامل زهی این عشق عاشق کش
عشق و بد عهدی عاشق زهی خیال باطل
ادامه نوشته »شعری از هوشنگ ابتهاج
حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست آه از این درد که جز مرگ منش درمان نیست این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست آنچنان سوخته این خاک بلاکش که دگر انتظار مددی از کرم باران نیست به وفای تو طمع …
ادامه نوشته »بگذر از دریا و راه خویش گیر
بگذر از دریا و راهِ خویش گیر شیوهِ دریادلان در پیش گیر کو حریفی همدم و همدرد نی تا بنالد جانِ غم پروردِ نی نی به خوابِ خاکیِ پیش از وجود از دمِ گرمِ تو دارد چشمِ جود هم از آن دم کز دلِ نیزار رُست در تمنایِ لب و …
ادامه نوشته »پشت این کوه بلند لب دریای کبود/ هوشنگ ابتهاج
پشت این کوه بلند لب دریای کبود دختری بود که من سخت میخواستمش و تو گویی که گالی آفریده شده بود که منش دوست بدارم پرشور و مرا دوست بدارد شیرین … و شما میدانید آه ای اخترکان خاموش! که چه خوش دل بودیم من و او مست شکر خواب …
ادامه نوشته »شعر از امیرعلی سلیمانی
در یان بخش شما با یکی از شعرهای امیرعلی سلیمانی آشنا میشوید. برای نمایش بیستر کلیک کنید.
ادامه نوشته »شعر از هوشنگ ابتهاج
کجایی ای که دلم بی تو در تب و تاب است چه بس خیال پریشان به چشم بی خواب است به ساکنان سلامت خبر که خواهد برد که باز کشتی ما در میان غرقاب است… «هوشنگ_ابتهاج»
ادامه نوشته »شعری از فریدون مشیری
بسوخت جان من این دیدهی جمال پرست ز دست رفت دل هرزهگرد حال پرست چگونه زین همه حسرت بود امید نجات مرا که هست همین چشم ِ خط و خال پرست نوازش نـَـفَـست با من است در همه حال چه میگریزی از این شاعر محال پرست …
ادامه نوشته »شعر هوشنگ ابتهاج
دگر نگاه مگردان در آسمان کبود کبوتران تو پر خسته آمدند فرود به هر چه می نگرم با دریغ و بدرود است شد آن زمان که جهان جمله مژده بود و درود دریغ عهد شکر خواب و روزگار شباب چنان گذشت که انگار هر چه بود نبود چه نقش ها …
ادامه نوشته »